سفارش تبلیغ
صبا ویژن




سلام،

دیروز صبح با معاونت جدید دانشگاه قرار ملاقات داشتیم. لازم بود تا فارغ از شنیده هایی که از گوشه و کنار می رسید، یه ارتباط مستقیم برقرار بشه و شناخت عینی تری از برنامه ها و مهم تر از اون ذهنیات ایشون درباره دانشجو و فعالیت های دانشجویی به دست بیاریم. بعلاوه اینکه مدتیه شایعاتی درباره آینده به گوش می رسه که اگر درصدی هم احتمال وقوع داشته باشند، ضرورت برگزاری هر چه زودتر چنین جلسه ای دو چندان خواهد شد!
قرار ساعت 9 بود. البته تجربه می گفت طبق عرف دانشگاه(!) این جلسه زودتر از نه و نیم برگزار نمیشه. شاید هم به همین خاطر بود که سه چهار نفر بیشتر به موقع حاضر نشدند و تا بچه ها به تعداد معقولی برای حضور در جلسه برسند، نزدیک های ساعت 9:30 شده بود.
دسته جمعی به طرف حوزه ریاست و اتاق جلسات رفتیم و از منشی دفتر خواستیم به حاج آقا خبر بدن. بعد از چند ثانیه از اتاق معاونت خارج شد و پاسخ ایشون رو آورد:

- حاج آقا گفتند جلسه ساعت 9 بوده، دیر اومدید!
.
حس عجیبی بود، معجونی از حس ضایع شدن و تعجب، اما در عین حال همراه با نوعی شعف درونی!
اولین بار بود که از طرف یکی از مسئولین دانشگاه، چنین دقت نظر و وقت شناسی رو می دیدیم. اون قدر برامون غیرمنتظره و بدیع بود که هیج کس به این تصمیم اعتراض یا حتی ابراز نارضایتی کوچکی هم نکرد...
اولین بار بود از اینکه نه شنیدیم و کارمون انجام نشد، ناراحت و عصبی که نمی شدیم هیچ، خوشحال هم بودیم!
.
یه نامه براشون نوشتیم، عذرخواهی کردیم بابت وقت نشناسی و تاخیرمون، تشکر بابت درس بزرگی که بهمون دادند، و اظهار امیدواری نسبت به اینکه این رویه سرلوحه کار دیگر آقایان هم قرار بگیره!
.
.
یکی دو ساعت بعد خبر رسید که پایین نامه رو پاراف کرده اند و مجددا زمانی رو به این جلسه اختصاص داده اند.


ناصر | جمعه 87 شهریور 29 | ساعت 11:57 عصر | نظرات []




لیست کل یادداشت های وبلاگ